د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
به سر دویدن- با سر رفتن
دله بازی-رفتار آدم دله
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دست و پا کردن-فراهم آوردن
دست فروشی-شغل دست فروش
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
عینک ذره بینی بسیار قوی
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
دسته-ساعت دوازده
ار زبان کسی(از قول کسی)
پا منبری-شاگرد روضه خوان
ارزانی(بخشیدن، دادن)
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
زَوال-مست مست-لول
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
تپق-گرفتگی زبان
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
بازداشتی-زندانی موقت
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
چاک زدن-نگا. چاک دادن
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
زاهرو-دالان-سرسرا
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
پشت بام-سقف بیرونی بام
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پیش بینی کردن کار یا شخصی
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
چو-شایعه
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
اُتُل-شکم-اتوموبیل
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
دست و پا کردن-فراهم آوردن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
دبنگ-احمق-کودن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آکله فرنگی-سیفلیس
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
جزوه-کتابچه-دفترچه
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
جگرکی-جگر فروش
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
بَرج-خرج های خارج از خانه
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
پایین دست-طرف پایین
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
چشمداشت-توقع-انتظار
چاقالو-چاق-فربه
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
چارلا-چهار لا-چهار تو
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
از سر نو(دوباره)
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
توالت کردن-آرایش کردن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
درد گرفتن دل از اسهال
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
بازداشتگاه-زندان موقت
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خدا داده-دیم کاری
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
استخواندار(محکم، بااراده)
تا-توانایی
آن سفر-آن بار-آن دفعه
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
جن بو داده-نوعی دشنام است
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
دزدیده-دزدکی
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
درآمد-عایدی
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
بازار کوفه- بازار شام
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
دست پیش-گدا
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
دارا-ثروتمند
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
حق شناس-سپاس گزار
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
حظ کردن-لذت بردن
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
انگشتشمار(کم، معدود)
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
ته نشین-رسوب کرده
آشنا روشنا(دوست آشنا)
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
بنده منزل-خانه ی من
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
خرج راه-هزینه ی سفر
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
داغان-از هم پاشیده-پریشان
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
بامبول-حقه-کلک
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
چله-چاق-چرب و چیلی
خاله خرسه-دوست نادان
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
دمرو-کسی که دمر خوابیده
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
پشک انداختن-قرعه کشیدن
دلپخت-پختن مغر چیزی
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
جن بو داده-نوعی دشنام است
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
د ِ-زود باش!
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
زیر جلی-پنهانی-آهسته
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
اهل دود(سیگاری)
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
جان کلام-اصل مطلب
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
پینه زدن-وصله کردن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
بی مخ-بی عقل-شجاع
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
ژله-لرزانک
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
جمع و جور-منظم و مرتب
دریافت-گرفتن-ادراک
حقه زدن-فریب دادن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
زاق-چشم زاغ چشم
تلمبار- تل انبار
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
جاری-زن برادر شوهر
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
حلال-زن یا شوهر
رو شور-سفیداب
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
چندر غاز-پول بسیار کم
خنگ خدا-نادان و کودن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
آب و خاک(میهن، دیار)
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
ذلیل مرده-ذلیل شده
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
برادر تنی-برادر حقیقی
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
دل رحم-مهربان
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
چپه-کجی به یک سمت
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
درد گرفتن دل از اسهال
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
ترک بیلمز-آدم نادان
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
اوضاع احوال(وضع و حال)
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
بیا بیا- برو برو
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
آشنا روشنا(دوست آشنا)
تَخم-مهمل تَخم
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
خاله خرسه-دوست نادان
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دُنگ-سهم-حصه
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
دست دوم-کار کرده-مستعمل
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
در دار-دارای سرپوش
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
دوسیه-پرونده
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
تپل مپل-چاق و چله
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
چس خور-آدم خسیس-بخیل
در زدن-کوبیدن در خانه
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
خواربار-ارزاق-خوراک
چای کاری-کشت و زرع چای
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
شماره ی نوشته : ۱- ۹ / ۷
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پاکاری-شغل پاکار
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
جبهه-میدان جنگ
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
انسان بودن(شریف و درست بودن)
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
خر آوردن-بدبخت شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
تار و مار-متفرق-پراکنده
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
پُرتابل-قابل حمل
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
زمخت-درشت-ناهنجار
دریافتی-حقوق
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
آفتابی کردن-پدیدار کردن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
باب دندان-مناسب طبع و حال
بخت-شانس-اقبال-شوهر
پشت سر هم-پیاپی متوالی
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
دلسردی-ناامیدی-یاس
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
چپو شدن-غارت شدن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
دل قرصی-اطمینان
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چلاق شده-نوعی نفرین است
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
خوب-کافی-بسیار
کار شگفتانگیز کردن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
حمله ور شدن-یورش بردن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
چهار چوب-محدوده-قاب
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
جاکش-پا انداز-دلال محبت
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
جِر-اوقات تلخی-لج
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
درشت-حرف زشت-دشنام
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
جایی-مستراح-توالت
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
زیر دل زدن-تهوع آوردن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
دل کسی آمدن-دل آمدن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
دل-معده
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
چروکیدن-چین دار شدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
حرف-سخن-گفتار-کلام
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)



