برگزیده

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 45

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
دور تسبیح-بسیار و بی شمار

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

جاگرم کردن-در جایی ماندن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

چو انداختن-شایعه پراکندن

روغنی-آلوده به روغن

برچسب زدن-تهمت زدن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

نیروی انجام کاری را داشتن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

چیل-آدم بد بیار

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

چلو-برنج آب کشیده

اهل دود-سیگاری

 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

حرص و جوش-عصبانیت

جا-رختخواب-بستر

راست و ریس-موانع و معایب

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

دومندش-دوم از آن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

 

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

جگر-عزیز-عزیز دلم

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

 

اجابت کردن معده-قضای حاجت

 
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

آبدست-ماهر-استاد

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
خرج برداشتن-پول لازم داشتن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

چُغُل-سخن چین
 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

بر وفق-مطابق-موافق

 
 

آخرین تحویل(قیامت)

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خارشک-مردم آزار-سادیست

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

تحصیل کرده-درس خوانده

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

 

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

خِر-حنجره-گلو

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

کسی را اذیت و آزار کردن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

چله نشینی-خانه نشینی

 

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

 

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
تخت پایی-صاف بودن کف پا

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

خم گرفتن-فنی از کشتی

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

چهار چوب-محدوده-قاب

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

بازو دادن-یاری دادن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)
آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

 
چشم شور-آن که چشم زخم زند
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

تنوری-پخته شده در تنور

چرکو-آدم کثیف

الفرار-گریز-بگریز !

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

بخار-توانایی-شایستگی

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

ادا اصول-ادا اطوار

دم بازی-چاپلوسی-تملق

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

خیط شدن-نگا. خیت شدن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

آتشِ بسته(طلا)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

دست چین-گزیده-منتخب

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چاره-درمان

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

 

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

دست و پا-توانایی-عُرضه

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

خوش انصاف-با انصاف-منصف
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

زبیل-آشغال-زباله

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

چلاق شده-نوعی نفرین است

دهن دره-خمیازه

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

پینه زده-وصله کرده

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بد گل-زشت-بد ترکیب

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خطایی-نوعیز آجر

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

این خاکدان-دنیا

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

بی جا-نامناسب-بی مورد

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

دو جین-دوازده تا
خوشگلک-با خوشگلی اندک

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

بید خورده-کهنه و فرسوده

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

جای سفت-وضعیت سخت

خدا به رد-در پناه خدا
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

حیوانی-نگا. حیوانکی

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

جگری-به رنگ جگر

دوبلور-دوبله کننده

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چیله-هیرم-خاشاک

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

دلسوز-غمخوار

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

 

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

باهاس-باید-بایست

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

به جا آوردن-شناختن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

آتشی-تندخو-زودخشم

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

خرده خرجی-خرج های اندک

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

جود-یهودی-حهود

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

دسته پل-الک دولک

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
پنج تن آل عبا- پنج تن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

 

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

دستِ راست-سمت راست

خرده خرجی-خرج های اندک

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

چله ی تابستان-گرمای سخت

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

پاکاری-شغل پاکار

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

دک و پوز-دهان و لب و دندان

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دلسرد کردن-ناامید کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

دستشویی-توالت-مستراح

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

پا به رکاب-آماده ی رفتن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

آواز شدن(شهره شدن)

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
 

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
بیرون رفتن-به توالت رفتن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

دست فرمان-مهارت در رانندگی

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

چانه لغ-نگا. چانه شل

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

دست بده داشتن-بخشنده بودن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

چوروکیده-پر چین و چوروک

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

حق الزحمه-دستمزد

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

از ته دل-از سر صدق و صفا

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
خوش خوراک-نگا. خوش خور

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 
پول و پله-پول

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

چلچل-خال خالی-ابلق

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

بغداد آباد-شکم سیر

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
خصوصی-مقابل عمومی

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

 

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

دزدی گرگی-دله دزدی

جُربزه-قدرت-توانایی

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

چراغانی کردن-جشن گرفتن

افتاده-فروتن-متواضع

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

چاقالو-چاق-فربه

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

دوبلور-دوبله کننده

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

خوش رو-زیبا-خندان
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

چیلک دان-چینه دان

 

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

تیر کردن-نشان کردن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

الحق-به‌راستی-حقیقتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
چشم و همچشمی-رقابت

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

دَم باز-چاپلوس-متملق

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

چل زن-زن کوتاه قد

زار زدن-سخت گریه کردن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

دود چراغ-کشیدن شیره

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

پات-بی آبرو-بی تربیت

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

جمع کردن-گرد آوردن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

حلال زاده-پاک و نجیب

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

چول-بیابان

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

خاک بر سری-بی آبرویی
دخترینه-دختر-مونث
دور دست-جایی دور
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

آبدست(ماهر، استاد)

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

آب شیراز-شراب

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

ابوقراضه-ابوطیاره

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

بنگی-معتاد به حشیش

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

چنار امام زاده صالح-متلک بد

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

جمع و جور-منظم و مرتب

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

خش-صدای گرفته-خراش

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

 

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

 

انگشت‌شمار-کم-معدود

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

 

خاکه-خرده ی هر چیزی

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

حرف پوچ-سخن بی معنی

پینه زده-وصله کرده

خیکی-آدم چاق و فربه
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

 

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن