چوق-چوب-تومان
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
چَکه-شوخ و بذله گو
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
چَک-سیلی-کشید
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
چاشت-صبحانه-ناشتایی
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
بنا بودن-قرار بودن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
داو-نوبت بازی
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
راپرت-گزارش-خبر
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
آتش بیباد-ظلم-می
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
آبِ کبود(آسمان)
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
دست فروشی-شغل دست فروش
تُف به دهن-حیرت زده
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
بازار مکاره-بازار موقت
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
دله بازی-رفتار آدم دله
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
آکِله-جذام-زن سلیطه
بقچه بندی-ران چاق
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
تنبان درآر-بی حیا-دریده
دخترینه-دختر-مونث
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
بدلی-تقلبی-جنس بد
چار طاق-به طور کامل
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چو-شایعه
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
خمیره-سرشت-ذات
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چی-چه-چیز
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
درق دروق-درق درق
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چراغان کردن-جشن گرفتن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
پینه کردن- پینه بستن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
بی مخ-بی عقل-شجاع
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
پاشیر-گودال پای شیر آب
چاره ساز-خداوند
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
بغداد آباد-شکم سیر
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
دسته پل-الک دولک
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پُخت کردن-پختن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
درگاهی-آستانه
چپ رو-تند رو
پر و پاچه-پا-پاچه
اکبیری-زشت-بیریخت
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
اهل دود(سیگاری)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
چش-چشم
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
در دست-آماده-حاضر
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
بسیار دلواپس و نگران بودن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
حق-باج سبیل-رشوه
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
دک و دنده-بالا تنه
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
دومندش-دوم از آن
تو در تو- تو به تو
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
ریغ-مواد درون امعا و احشا
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
ترید- تلیت
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
دو دل-مردد-بی تصمیم
درآمد-عایدی
حساب کشیدن-حساب خواستن
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
جای سفت-وضعیت سخت
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
باش !-نگاه کن-ببین
استخواندار(محکم، بااراده)
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
تو در تو- تو به تو
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
درگاهی-آستانه
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
دزد زده-سرقت شده
چک و چیل-لب و لوچه
بی پایه-دروغ-پوچ
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
ترک بیلمز-آدم نادان
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
تک پران-زن نانجیب
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
زاچ-زائو
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
در چاه افتادن-فریب خوردن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
تیز بزی-فورن-بی درنگ
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
ترک بیلمز-آدم نادان
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
از ته دل-از سر صدق و صفا
دمپایی-کفش راحتی خانه
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
ترک بیلمز-آدم نادان
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
جاری-زن برادر شوهر
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
به پول رساندن-فروختن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
پیش پیشکی-از پیش
چلک بازی-بازی الک دولک
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
حرف شنو-سر به را-مطیع
باربند-جای نهادن و بستن بار
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
خیط کشیدن-خط کشیدن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
ختم شدن-پایان گرفتن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
برادر زاده-فرزند برادر
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
به سر دویدن- با سر رفتن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
حاضر و آماده-آماده
چانه لغ-نگا. چانه شل
چله نشینی-خانه نشینی
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زَوال-مست مست-لول
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
چانه لغی-راز داری نکردن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
ز ِله-ستوه-عجز
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
تِر زدن-خراب کردن کار
حشری-شهوت ران-پر شهوت
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
آیینهی اسکندری-آفتاب
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
جگر-عزیز-عزیز دلم
خِل-خلط بینی
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
چسبیدن-لذت دادن
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
استخواندار-محکم-بااراده
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
توپ در کردن-توپ انداختن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
پیش کردن در-بستن در
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
دلقک-شخص مسخره
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
بد شیر-متقلب-بد جنس
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
اُق زدن-بالا آوردن
تیپا خوردن-رانده شدن
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
جاهل پسند-چیزی که جوان
به تور زدن- به تور انداختن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
بابا بزرگ-پدر بزرگ
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
زیر جلکی-پنهانی
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
آن سفر-آن بار-آن دفعه
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
حرف پوچ-سخن بی معنی
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
انگشتشمار(کم، معدود)
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
بی فک و فامیل-بی کس و کار
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
خاله بی بی-نوعی آش
چاک کردن-نگا. چاک دادن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
استخواندار-محکم-بااراده
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
دست و بال-دور و بر-اطراف
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
افتاده-فروتن-متواضع
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
جیک-صدا-آواز
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
حساب سوخته-بدهی قدیمی
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
ریش شدن-ریش ریش شدن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
تردستی-مهارت-شعبده بازی
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
به پول رساندن-فروختن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تلمبار- تل انبار
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است