لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 64

 

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

خیط کشیدن-خط کشیدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

انگشت کردن-انگشت رساندن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

 

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
چلو چو انداز-شایعه پخش کن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

 

تمام و کمال-کامل-به تمامی

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

 

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

بغداد آباد-شکم سیر

اَتَر زدن-فال بد زدن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دال به دال-پشت سر هم

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

تند نویسی-سریع نویسی

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

ادرار کوچک(شاش)

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

 

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
چانه لغی-راز داری نکردن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

رج کردن-رج بستن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

چوغ-چوب
 

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

حرف شنو-سر به را-مطیع

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

 

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دور برد-دارای برد زیاد

 

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

 
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

 
 

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خریت-نادانی-حماقت

 

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
دو رگه-از دو نژاد محتلف

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

 
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
جبهه-میدان جنگ

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

ار زبان کسی(از قول کسی)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

اطفال باغ(گل‌های تازه)
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

زیر جلکی-پنهانی

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

 

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

باش !-نگاه کن-ببین

خوشایند-مطبوع-پسندیده
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

 

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
دُوال پا-آدم سمج
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

اطفال باغ-گل‌های تازه

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زبان تر کردن-سخن گفتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

بَرج-خرج های خارج از خانه
آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

دل قرصی-اطمینان

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
 

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

حبه کردن-دانه دانه کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

حرام و حرس-ریخت و پاش

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

خیر مقدم-خوش آمد
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

 

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

دلمه شدن-بسته شدن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
 

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

 

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

به چشم-اطاعت می شود

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

دست زدن-لمس کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

 
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

دخیل-پناه برده-توسل جسته به
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

 

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

پشتی-بالش-حمایت

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

خرده کاری-کار جزیی

تعریفی-قابل توجه-عالی

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

دور برد-دارای برد زیاد

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

 
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

 

این خاکدان-دنیا

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

برآورد-تخمین

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چینی بند-چینی بند زن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

 
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

دوندگی-سعی و کوشش

تند نویسی-سریع نویسی

دسته جمعی-باهم-گروهی

 

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

جوراجور-دارای انواع گوناگون

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

 

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

 

 

ز ِله-ستوه-عجز

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

 

زنیکه-زنکه

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

چاره-درمان

تپه گذاشتن-بول کردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

حیوونکی-نگا حیوانکی
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

 

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

رضا شدن-راضی شدن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

 
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
 

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

 

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

 

حال کردن-لذت بردن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

آواز دادن-خواستن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن