خوابگوشی-سیلی-کشیده
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
چل زن-زن کوتاه قد
دور دست-جایی دور
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
خود را بستن-پول دار شدن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
خندق بلا-شکم
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
آبِ دندان-حریف ساده
داداشی-برادر در زبان کودکان
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
چوروکیده-پر چین و چوروک
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
آکله فرنگی(سیفلیس)
دلسردی-ناامیدی-یاس
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
جفنگیات-سخنان یاوه
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
پات-بی آبرو-بی تربیت
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
جِر خوردن-پاره شدن
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
آخرین تحویل(قیامت)
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
چپو-غارت-تاراج
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
پوشک-کهنه ی بچه
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
دل-معده
حق-باج سبیل-رشوه
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
زار زدن-سخت گریه کردن
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
پوز زدن-دهان زدن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
چندر غاز-پول بسیار کم
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
حضرت عباسی-راست و درست
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
حق نشناس-نا سپاس
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
آبِ سیاه-نیمه کوری
ارزانی-بخشیدن-دادن
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
جز و ولز-نگا. جز و وز
دوبلور-دوبله کننده
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
حُقه-زرنگ و ناقلا
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
اُرُسی(کفش)
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
پاتال-سالخورده-پیر
جگر-عزیز-عزیز دلم
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
به پول رساندن-فروختن
دایی اوغلی-پسر دایی
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
بار سرکه- ترش ابرو
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
بخت-شانس-اقبال-شوهر
حَب-قرص
بز دل-ترسو
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
پشه زدن-نیش زدن پشه
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
خروس خوان-هنگام سحر
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
دله دزدی-عمل دله دزد
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
حق التدریس-مزد آموزگار
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
جُستن-چیز گمشده را یافتن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
دستِ چپ-سمت چپ
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
تنبان درآر-بی حیا-دریده
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
بیسار-فلان
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خال مَخال-خال خال
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
چارخانه-شطرنجی
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
دقه-دقیقه
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
ددر رفتن-بیرون رفتن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
پیش-برنده-آن که جلو است
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
بند-ریسمان-طناب-رشته
چل زن-زن کوتاه قد
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
دلداری دادن-تسلی دادن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
دو به هم زن-دو به هم انداز
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
زُل-خیره
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
چُر-ادرار
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
جهود ی-هودی-مقتصد
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
پوشک-کهنه ی بچه
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
آکِله-جذام-زن سلیطه
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
چل مرد-مرد کوتاه قد
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
بالینی-کلینیکی
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
حاشیه دار-کناره دار
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
راه مکه-کهکشان
دار کشیدن-دار زدن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
حبه ی انگور-دانه ی انگور
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پا سوخت-پا بد-بد شانس
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
اله و بله-چنین و چنان
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
پر گو- پر چانه
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
جامه شور-رختشوی
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
چندر غاز-پول بسیار کم
زهکونی-اردنگی-تیپا
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
بد گل-زشت-بد ترکیب
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
چلو صاف کن-آبکش
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
آتش بیباد(ظلم، می)
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
چین چینی-پر چین
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
دله بازی-رفتار آدم دله
خایه-بیضه-جرات
تنگ هم-چسبیده به هم
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
جگری-به رنگ جگر
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
اشک کوه-یاقوت-لعل
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چاشته بندی-ته بندی
چماق-چوبدست-گرز
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
خروار-کنایه از مقدار زیاد
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
پَلِه-پول
دزدیده-دزدکی
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
رشوه گرفتن-رشوه خواری
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
دریافت-گرفتن-ادراک
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
خود را خوردن-رنج بردن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
با متانت-با وقار
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
آبدست-ماهر-استاد
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
برادر زاده-فرزند برادر
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
حمله کردن-یورش بردن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
ذلیلشده
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
چشم کار کردن-دیدن
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
خبر گرفتن-پرسیدن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
زمخت-درشت-ناهنجار
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
انگشتر پا-چیز بیارزش
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
در ثانی-ثانیا-دوم
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
آزگار-زمان دراز
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
آشغالی-سپور
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
اقلکم(دستکم، لااقل)
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
جوغ-جوی آب
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
چیله-هیرم-خاشاک
خیط کاشتن-خطا کردن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
جامغولک-حقه-حیله
از سر نو-دوباره
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
جِر-اوقات تلخی-لج
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
رده-حرف زشت یا نامربوط
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
حاجیت-بنده
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
زهره کردن-بسیار ترساندن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
حق دادن-تایید کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
باد خوردن-هوا خوردن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
آمدن-آغاز به کاری کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
آتشِ بسته-طلا
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
پات-بی آبرو-بی تربیت
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
بلا به دور-بلاها دور باد
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
بلا به دور-بلاها دور باد
بوق سگ-بسیار دیر وقت
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
چغل خور-سخن چین
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
آهوی خاور-آفتاب
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
دق کردن-از غصه مردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
چینی بند-چینی بند زن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم