برگزیده

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 301

پس بودن-عقب افتادن از دیگران
خوابگوشی-سیلی-کشیده

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

چل زن-زن کوتاه قد

دور دست-جایی دور

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

باجه-جای بلیت فروشی

خود را بستن-پول دار شدن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
خندق بلا-شکم

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آبِ دندان-حریف ساده

داداشی-برادر در زبان کودکان

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

چوروکیده-پر چین و چوروک

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

آکله فرنگی(سیفلیس)

دلسردی-ناامیدی-یاس

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
جفنگیات-سخنان یاوه

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

آب به چشم آمدن-طمع کردن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

پات-بی آبرو-بی تربیت

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

جِر خوردن-پاره شدن
از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

آخرین تحویل(قیامت)

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

چپو-غارت-تاراج

 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

پوشک-کهنه ی بچه

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

چرند اندر چرند-پرت و پلا

دل-معده

حق-باج سبیل-رشوه

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

زار زدن-سخت گریه کردن
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
پوز زدن-دهان زدن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

چندر غاز-پول بسیار کم

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد
حضرت عباسی-راست و درست

چارچار زدن-بی حیایی کردن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

 

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

چوروک-چین و شکن

حق نشناس-نا سپاس

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 
آبِ سیاه-نیمه کوری

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

جز و ولز-نگا. جز و وز

دوبلور-دوبله کننده

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

حُقه-زرنگ و ناقلا

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

اُرُسی(کفش)

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

 
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

پاتال-سالخورده-پیر

جگر-عزیز-عزیز دلم

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

بنا-قرار

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
به پول رساندن-فروختن

دایی اوغلی-پسر دایی

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

بار سرکه- ترش ابرو

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

بخت-شانس-اقبال-شوهر

حَب-قرص

بز دل-ترسو

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

پشه زدن-نیش زدن پشه

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

خروس خوان-هنگام سحر

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

دله دزدی-عمل دله دزد

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

حق التدریس-مزد آموزگار

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

پیشی-گربه در زبان کودکان

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

جُستن-چیز گمشده را یافتن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

تخم جن-حرام زاده

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

دستِ چپ-سمت چپ

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

بارانداز-جای پیاده کردن بار

تنبان درآر-بی حیا-دریده

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

بیسار-فلان

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

خال مَخال-خال خال

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

چارخانه-شطرنجی

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

دقه-دقیقه

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

ددر رفتن-بیرون رفتن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پیش-برنده-آن که جلو است

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

 

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

بند-ریسمان-طناب-رشته

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

چل زن-زن کوتاه قد

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

دلداری دادن-تسلی دادن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

دو به هم زن-دو به هم انداز

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

زُل-خیره

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

چُر-ادرار

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

جهود ی-هودی-مقتصد

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

بخار-توانایی-شایستگی

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

افتادن بچه-سقط شدن جنین

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

پوشک-کهنه ی بچه

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

 

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

 

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

آکِله-جذام-زن سلیطه

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

چل مرد-مرد کوتاه قد

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

 

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

 

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

بالینی-کلینیکی

 

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

حاشیه دار-کناره دار

 

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دقه-دقیقه

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

راه مکه-کهکشان

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

دار کشیدن-دار زدن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

پا سوخت-پا بد-بد شانس

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

اله و بله-چنین و چنان

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

پر گو- پر چانه

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

جامه شور-رختشوی

 

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

چندر غاز-پول بسیار کم

زهکونی-اردنگی-تیپا

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

بد گل-زشت-بد ترکیب

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

چلو صاف کن-آبکش
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

چین چینی-پر چین

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

 

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

دله بازی-رفتار آدم دله
خایه-بیضه-جرات

تنگ هم-چسبیده به هم

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

جگری-به رنگ جگر

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

چاشته بندی-ته بندی

 
چماق-چوبدست-گرز
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
خروار-کنایه از مقدار زیاد
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

 

پَلِه-پول

دزدیده-دزدکی
اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

رشوه گرفتن-رشوه خواری

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
 

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دریافت-گرفتن-ادراک

 

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

حق شناسی-سپاس گزاری

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

خود را خوردن-رنج بردن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

 

با متانت-با وقار

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

آبدست-ماهر-استاد

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

آهوی خاور-آفتاب

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

برادر زاده-فرزند برادر

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

 
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

حمله کردن-یورش بردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

خدا به همراه-خدا خافظ

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

ذلیل‌شده

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چپ بُر-نوعی اره ی دستی
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

چشم کار کردن-دیدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

خبر گرفتن-پرسیدن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

زمخت-درشت-ناهنجار

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

در ثانی-ثانیا-دوم

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

آزگار-زمان دراز

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

آشغالی-سپور

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

جوغ-جوی آب

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چیله-هیرم-خاشاک

خیط کاشتن-خطا کردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

جامغولک-حقه-حیله

از سر نو-دوباره
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
از زورِ-از شدت-از بسیاری

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

جِر-اوقات تلخی-لج

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

رده-حرف زشت یا نامربوط

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

حاجیت-بنده

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

زهره کردن-بسیار ترساندن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

حق دادن-تایید کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

باد خوردن-هوا خوردن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
آمدن-آغاز به کاری کردن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

آتشِ بسته-طلا
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

پات-بی آبرو-بی تربیت
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

بلا به دور-بلاها دور باد

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

بلا به دور-بلاها دور باد

بوق سگ-بسیار دیر وقت

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چغل خور-سخن چین

 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

آهوی خاور-آفتاب

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

دق کردن-از غصه مردن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

چینی بند-چینی بند زن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم