بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
خیط کشیدن-خط کشیدن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
انگشت کردن-انگشت رساندن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
جان کلام-اصل مطلب
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
خارشک-مردم آزار-سادیست
دست فرمان-مهارت در رانندگی
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
آخرین تحویل(قیامت)
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
چله ی تابستان-گرمای سخت
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
بغداد آباد-شکم سیر
اَتَر زدن-فال بد زدن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
نیروی انجام کاری را داشتن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
دال به دال-پشت سر هم
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
آمده-شوخی و لطیفه
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
دمدمی مزاج-دمدمی
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
بد قماش-بد جنس-خبیث
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
تند نویسی-سریع نویسی
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
دور برد-دارای برد زیاد
خِر-حنجره-گلو
ادرار کوچک(شاش)
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
دست و پا-توانایی-عُرضه
دلبخواهی-دلبخواه
با کسی بحث و مجادله کردن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
چانه لغی-راز داری نکردن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
رج کردن-رج بستن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
خرناس-نگا. خُرخُر
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
چوغ-چوب
پول چایی-انعام-بخشش
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
حرف شنو-سر به را-مطیع
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
حاضر و آماده-آماده
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
بالا آوردن-استفراغ کردن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
راست و ریس-موانع و معایب
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
دور برد-دارای برد زیاد
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
حساب کردن-پرداختن خرج
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
خریت-نادانی-حماقت
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
دو رگه-از دو نژاد محتلف
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
جبهه-میدان جنگ
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
ار زبان کسی(از قول کسی)
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
اطفال باغ(گلهای تازه)
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
زیر جلکی-پنهانی
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
باش !-نگاه کن-ببین
بی ریخت کردن-کتک زدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
دُوال پا-آدم سمج
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
جیغ و داد-داد و فریاد
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
اطفال باغ-گلهای تازه
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
زبان تر کردن-سخن گفتن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خروار-کنایه از مقدار زیاد
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
بَرج-خرج های خارج از خانه
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
دل قرصی-اطمینان
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
چنار عباس علی-متلک بد
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
خوردنی-غذا-قابل خوردن
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
بَزک-آرایش-چسان فسان
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن
دوا قرمز-پرمنگنات
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
ذِله شدن-ذله آمدن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
چموش-سرکش-یکدنده
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
حرام و حرس-ریخت و پاش
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
خیر مقدم-خوش آمد
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
پیمانی-استخدام غیر رسمی
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
دال به دال-پشت سر هم
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
بی همه کس-بی پدر و مادر
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دلمه شدن-بسته شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
به چشم-اطاعت می شود
پس افتاده-بچه ی کسی
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
دست زدن-لمس کردن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
پابوس-زیارت
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
خوش رو-زیبا-خندان
چلاق شده-نوعی نفرین است
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
پشتی-بالش-حمایت
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
باب دندان-مناسب طبع و حال
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
چای نیک-قوری و کتری چای
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
خرده کاری-کار جزیی
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
تعریفی-قابل توجه-عالی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
دور برد-دارای برد زیاد
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
پنج تن آل عبا- پنج تن
چل زن-زن کوتاه قد
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
حق گرفتن-نگا. حق بردن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
بر وفق-مطابق-موافق
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
این خاکدان-دنیا
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
پاره آجر-شکسته ی آجر
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
دهنه سرخود-بی بند و بار
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
تا-توانایی
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
باد خوردن-هوا خوردن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
آفتابزردی-غروب آفتاب
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
برآورد-تخمین
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
تار و مار-متفرق-پراکنده
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
چینی بند-چینی بند زن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
رم دادن-رماندن-فراری دادن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
چسی درکن-آدم پر مدعا
چارک-یک چهارم
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
افسارگسیخته(سرکش)
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
چشم انداختن-نگاه کردن
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
این خاکدان(دنیا)
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
دوندگی-سعی و کوشش
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
تند نویسی-سریع نویسی
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دسته جمعی-باهم-گروهی
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
برادر تنی-برادر حقیقی
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
جوراجور-دارای انواع گوناگون
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
بغداد آباد-شکم سیر
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
اُرُسی-کفش
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
دست و پا کردن-فراهم آوردن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
چنگول زدن-پنجه زدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
آب آتش زده-اشک
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
حرص خوردن-عصبانی شدن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
جبهه-میدان جنگ
ز ِله-ستوه-عجز
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
امن و امان-بدون بیم و هراس
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
زنیکه-زنکه
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
دستِ چپ-سمت چپ
دستی-به عمد-از روی تعمد
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
چاره-درمان
بی پایه-دروغ-پوچ
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
تپه گذاشتن-بول کردن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
حیوونکی-نگا حیوانکی
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
حیوونی-نگا. حیوانکی
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
دو پولی-کالای بی ارزش
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
رضا شدن-راضی شدن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
ازدسترفته-عاشق
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
بی قواره-بد شکل
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
ادرار بزرگ-مدفوع
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
حال کردن-لذت بردن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
آواز دادن-خواستن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن